اصول مسائل اخلاقى
قبل از ورود در اين بحث لازم استيك نگاه اجمالى به اصول مسائل اخلاقى در مكتبهاى ديگر بيندازيم.
1- گروهى از فلاسفه قديم كه از بنيانگذاران علم اخلاق محسوب مىشوند، براى اخلاق اصول چهارگانه قائل بودند و به تعبير ديگر، فضائل اخلاقى را در چهار اصل خلاصه كردهاند:
1- حكمت
2- عفت
3- شجاعت
4- عدالت
و گاه خداپرستى را هم به آن ضميمه كرده و آن را به پنج اصل رساندهاند.
بنيانگذار اين مكتب را «سقراط» مىتوان شمرده،او معتقد بود:
«نيكوكارى (و اخلاق) بسته به تشخيص نيك و بد (يعنى دانائى) است، و فضيلت بطور مطلق جز دانش و حكمت چيزى نيست، اما دانش چون در مورد ترس و بىباكى، يعنى آگاهى بر اين كه از چه چيز بايد ترسيد، و از چه چيز بايد نترسيد ملاحظه شود، «شجاعت» است، و هرگاه درباره تمناهاى نفسانى به كار رود «عفت» خوانده مىشود، و هرگاه علم به قواعدى كه حاكم بر روابط مردم نسبتبه يكديگر است منظور گردد «عدالت» است، و اگر وظائف انسان سبتبه خالق در نظر گرفته شود «ديندارى و خداپرستى» است. اين فضائل پنجگانه، يعنى حكمت، شجاعت، عفت، عدالت و خداپرستى، اصول نخستين اخلاق سقراطى است.» (1)
بسيارى از دانشمندان اسلام كه درباره علم اخلاق كتاب نوشته يا بحثهايى داشتهاند، اين اصول چهارگانه يا پنجگانه را پذيرفته و دقتهاى بيشترى روى آن به عمل آورده، و پايههاى محكمترى براى آن چيدهاند، و آن را مبناى نگرشهاى اخلاقى خود در همه زمينهها قرار دادهاند.
آنها در نگرش تازه خود به اين اصول مىگويند:
نفس و روح انسان داراى سه قوه است:
1- قوه «ادراك» و تشخيص حقايق
2- جاذبه يا نيروى جلب منافع و به تعبير ديگر «شهوت» (البته نه شهوت جنسى فقط، بلكه هرگونه خواستهاى به معنى وسيع كلمه).
3- نيروى دافعه و به تعبير ديگر «غضب».
سپس اعتدال هر يك از سه قوه را يكى از فضائل اخلاقى دانستهاند كه به ترتيب «حكمت» و «عفت» و «شجاعت» ناميدهاند.
سپس افزودهاند: هرگاه نيروى شهوت و غضب در اختيار قوه ادراك و تميز نيك و بد قرار گيرد، «عدالت» حاصل مىشود كه اصل چهارم است.
بهتعبير ديگر، تعادل هريك از قواى سه گانه مزبور به تنهائى فضيلتى است كه حكمت و عفت و شجاعت نام دارد، و تركيب آنها با يكديگر، يعنى تبعيتشهوت و غضب از نيروى ادراك، فضيلت ديگرى محسوب مىشود كه عدالت نام دارد; چرا كه بسيار مىشود، انسان، شجاعت كه حد اعتدال نيروى غضب است دارد ولى آن را بجا مصرف نمىكند(مثل اينكه آنرا درجنگهاى بيهوده و بىهدف بهكار مىگيرد، دراينجا شجاعت وجود دارد ولى عدالت نيست، اما اگر اين صفت فضيلت (شجاعت) در راه يك هدف عالى و عقلانى به كار گرفته شود، يعنى با حكمت آميخته گردد، عدالتبه وجود مىآيد.
به اين ترتيب، اين گروه از دانشمندان اسلام، تمام فضائل و صفات برجسته انسانى را زير پوشش يكى از اين چهار اصل قرار دادهاند، و عقيده دارند فضيلتى نيست جز اين كه تحتيكى از اين چهار عنوان جاى مىگيرد و بعكس، رذائل همواره در طرف افراط و تفريط يكى از اين چهار فضيلت است.
براى توضيح بيشتر درباره اين مكتب اخلاقى به كتاب «احياءالعلوم» و «محجةالبيضاء» و ساير كتب معروف اخلاقى مراجعه شود. (2)
تقسيم فضائل به چهار شاخه اصلى كه در تحليل بالا آمده بر خلاف آنچه در ابتدا به نظر مىرسد، ريشه اسلامى مسلمى ندارد، بلكه نتيجه تحليل هايى است كه دانشمندان اسلام از كلمات حكماى يونان گرفته و آن را تكميل كردهاند، هر چند در بعضى از روايات مرسله اشارهاى به آن ديده مىشود.
در روايتى كه به على عليه السلام نسبت داده شده است چنين مىخوانيم:
« فضائل چهار نوع است: يكى از آنها حكمت است كه ريشه آن در تفكر مىباشد، دومى عفت است كه اساس آن شهوت است، سومى قوت است و اساس آن در غضب است، و چهارمى عدالت است و ريشه آن در اعتدال قواى نفسانيه مىباشد.» (3)
اين حديث گرچه هماهنگى كامل با تقسيمات چهارگانه علماى اخلاق ندارد، ولى نزديك به آن مىباشد، و همانگونه كه در بالا آمد حديث، مرسل است و از نظر سند خالى از اشكال نيست.
1- سير حكمت در اروپا، ج 1، ص 18 (با كمى تلخيص).
2- المهجة البيضاء، جلد 5، ص96 و97.
3- بحارالانوار، جلد 75، ص 81، حديث 68.